نوشتن برای کافکا بیان اندیشه ای نیست که در عالم خیال به عنوان الهامی هنری به ذهنش راه یافته، نوشتن برای کافکا کوششی است یأس آلود برای هضم کردن تأثیراتی که زندگی روزانه، آدم ها، خنده ها، تمسخرها، نیش و کنایه ها، محبت ها، آشناها و غریبه ها بر او می گذارند. نوشتن برای او تلاشی است که شاید پرونده ی روز بسته شود و امکان خواب فراهم آید.
نوشته علی اصغر حداد
این قدرت انتخابِ دوس داشتنی ...
مثل یه تاس می مونه که همه طرفش یه عددِ و ما هر دفعه که می ندازیمش ذوق زده می شیم.نه به خاطرِ عددی که قرارِ بیادبلکه به خاطر این موضوع که به خودمون میگیم: آره تاس رو من انداختم.
ولی ما عدد تاس یکی دیگه بودیم که قبلا مارو انداخته.
همه ی ما از اون لحظه ای که به دنیا اومدیم، تمام انتخاب هامون رو تا لحظه ی مرگمون انجام دادیم. فقط، نمی دونیم برای چه اتفاقی انتخاب کردیم.
و این دوس داشتنی، انتخاب است یا اجبار؟!
یه مرد باید طوری زندگی کنه که تو زندگیش هیچوقت و هیچوقت دستش رو سمت کسی دراز نکنه. اگه کسی اینکار رو انجام بده، بر میگرده به اینکه اشتباه خودش در گذشته باعث دست درازیِ الانش شده (این جمله رو دُ بار بخونید،مهمه). شاید خیلی سختگیرانه باشه، ولی یه چیزی:
باید سخت گرفت.
اگه قرار باشه یه روزی یه ماشین زمان به وجود بیاد،.. .
-باهام می رقصی؟
+نه.
-چرا؟!
+ رقص بَلَد نیستم.
-کاری نداره که، فقط دستامو بگیر.
+ پاهامو چکار کنم؟
امروز بعد از سالها تونستم زمان رو متوقف کنم. رفتم یه گوشه از خونه وایسادم. دستم رو بُردم تویِ مغزم. اعصابم رو ازش بیرون کشیدم. خیلی آروم گذاشتمش زمین و تا می خورد لگد مالش کردم.حتی به این موضوع هم فکر کردم که چرا تو خونه پُتک ندارم تا ضربه های سهمگین تری وارد کنم.
امروز نگذشت.انگار که از دیشب قرارِ فردا صبح ادامه راه باشه.
F U C K the past